یه خاطره خوب از یک دوست خوب

ساخت وبلاگ

دیشب رفته بودم خرید، خسته بودم از شلوغی خیابون ها

سر راه یه کافه بود که رفتم کمی استراحت کنم و بعد برم خونه

یه موسیقی پخش شد،

یه دفترچه خریده بودم که برای اول سال یه چیزایی توش یادداشت کنم... همون لحظه درش اوردم و یه پارت کوچیکی از اون قطعه رو یادداشت کردم

" یه امشب از فکر و خیال یک ذره بگذر
یه امشب این بارو بذار زمین یه لحظه…
یک جوری بخند زمین بلرزه

که دنیا همش شوخی محضه…
پس یه امشب بزن زیر همه غما و ترست "

داشتم فکر می کردم و روز اول ورودش به دوره دستیاریش یادم اومد؛ یه رزیدنت آروم و بی حاشیه و...

یهو سه سال گذشت..

اگرچه سال های رزیدنتیش خوشی هایی براش داشته ولی بی شک سختی هاش بشدت فرسایشی بوده واسش

من در بطن ماجراهایی که توی این سه سال گذروند هرگز نبودم اما می تونم درک کنم که چه گذشت و چطور گذشت.

سال های فعالیتم توی بیمارستان در مقابل اون سه سال رزیدنتی که گذروند قطعا هیچی نیست، اما همه اون سال ها یکطرف و اون دو ماه آخر یکطرف

حقیقتا اون پارت کوچیکی از موسیقی منو یاد اون انداخت... و یاد حرف هاش و دلداری هایی که توی اون دو ماه بهم می داد، افتادم

خیلی برام ارزشمند بود چون تا به حال در تمام عمرم اینطور کم نیاورده بودم که اینجا کم اورده بودم... و من توی اون دو ماه آخر صبوری رو از دکتر یاد گرفتم

سال ۴۰۲ با همه خوبی ها و خوشی هاش و بعضی جاها سختی هاش تموم شد و اگر قرار باشه یه خاطره خوب ازش بردارم و با خودم ببرم به سال جدید، همین چیزی رو برمی دارم که ازش یادگرفتم

نمیدونم چطور میشه محبت هاش رو جبران کنم. ایشون پزشکیه که سزاوار بهترین هاست و امیدوارم در سال جدید بهترین اتفاقات رو کنار خانواده اش و دوستان و آشناهاش تجربه کنه

...

براش نوشتم: قدر خودتو و قدر پدر و مادرت رو خیلی بدون... قبلا اینو درباره پدرت گفته بودم، اما الان درباره خودت میگم: دنیا به آدم های خوبی مثل تو همچنان نیاز داره .

قهوه...
ما را در سایت قهوه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtare-aftab1 بازدید : 31 تاريخ : شنبه 11 فروردين 1403 ساعت: 23:56